من، کافهچی به همراه همکاران بخشهای مختلف شما را به نوشیدن و نیشیدن دعوت مینمایم. هر چی که میل دارید به این کیانیش سفارش بدهید. دست تو جیب مبارک نفرمایید که مهمان ما هستید. دوم از آن، لطفاً خودتان را خفه نفرمایید.
قربان شما- کافهچی
نیش مثل
کالبد شکافی آفتاب
ضرب المثل: ارزش آفتابه و لولَهنگ موقع گرو گذاشتن معلوم می شود.
آفتابه: وسیله ای است که کاربردهای فراوانی دارد. در قدیم از مس ساخته میشده، ولی با پیشرفت فناوری و با استفاده از فناوری نانو، امروزه از جنس پلاستیک درست میشود.
لولهنگ:در همان قدیمها آفتابههایی هم از جنس سفال ساخته میشده که نامش را گذاشته بودند لولهنگ تا یک وقت با آن یکی آفتابه قاطی نشود.(ما که به چشم خود ندیدهایم، گناهش گردن آنهایی که میگویند.)
مفهوم ضربالمثل: چنانکه از شواهد و قراین برمیآید آن زمان که چک و سفته و از این قسم اوراق بهادار هنوز اختراع نشده بود، مردم آفتابهی مسی یا سفالی خود را گرو میگذاشتند! اگر کسی مثلاً میخواست برنج بخرد و بعداً پولش را بدهد، بقال مورد نظر در ازای گرو گرفتن آفتابهی مسی ده کیلو برنج میداده، در ازای لولهنگ پنج کیلو. مراد این است که ظاهراً هر دو یک کار را انجام میدهند ولی ارزش واقعیشان وقت گرو گذاشتن خودش را نشان میدهد.گرچه امروزه اگر آفتابهی طلا را هم بگذاری جلوی فرد گروگانگیر(در اینجا منظور بقال سر کوچه است نه فرد تبهکار) قهر میکند تا چه رسد به مس و مفرغ و سفال.
یک مثال امروزی: از دید بعضیها گوشی زاغارت و زپرتیِ صفحه سیاه و سفیدِ مدل گوشتکوبی که احتمالاً جزو اولین اختراعات بشریت در زمینهی تلفن همراه بوده با تاچِ ناز و مامانیِ دوربین خفنِ بینهایت گیگ رمِ خوش دست،که جزو آخرین اختراعات جوامع بشری در همهی زمینههاست؛یکی است و هر دو یک کار را میکنند و لذا زمان خریدن گوشی برای شما، متقاعدتان میکند که اینها (تاچها) الکی گران هستند و چرا پول بیخودی بدهیم و از این حرف ها که حتماً به سمع و نظر همهتان رسیده. اما فرقشان زمانی مشخص میشود که شما در حلقهی دوستان هستید و یکی از آن میان ندا میدهد:بلوتوثاتونو روشن کنید یه گیم خفن براتون سندکنم...!
پاورقی:
1. «آفتابهی مسی» متعلق به بازیکن شاخص و ارزندهی تیم بارسلونا نبوده. تشابه اسمی است.یک وقت کسی مدعی آبرو و حیثیت از ما نشود.
2. به نزدیکی و قرابت دو کلمه ی «شیلنگ» و «لولهنگ» توجه شود.نگفته پیدا است که هر دو از یک خانوادهاند.ملاحظه میفرمایید که ما از خودمان حرف در نمیآوریم.سند تاریخی_ادبیاش هم پیدا شده.حتی شاید با «نهنگ» و «تفنگ» و دور از جان شما «مشنگ» هم فامیل درآمدند. ما که بخیل نیستیم.
«عسل مثلزاده»
نیشونوش
ببینیم این شاعر خوش قدوقامت و گیسو افشان چه شعری برایمان سروده. البته ما هرچه نگاه فرمودیم نفهمیدیم امتحان ادبیات است که باید جای خالی را پر کرد یا شعر؟ شاید به قول شاعر:شعر شعور میخواهد.
شعر شعور میخواهد
شعر شعور میخواهد
عروس تور میخواهد
اتاق نور میخواهد
باز کردن در شیشهی مربا... میخواهد
این روزها هوا نم دارد
دلم گرفته و غم دارد
مادرم دلخوری از عمهام دارد
استان کرمان شهری به نام ... دارد
برای این که خوشحال باشم
شاد و سبکبال باشم
باید منتظر میسکال باشم
قاشق دارم به فکر ... باشم.
اهل شوخی و لبخندیم
در بر غمها میبندیم
اگر نگیم و نخندیم
پیاز میشیم و می...
«نیشقلیخان»
نیشخبر
بستنی بیار سکه ببر
با فرارسیدن فصل تابستان و گرم شدن کرهی زمین قیمت طلا کاهش و قیمت بستنی افزایش یافت. از همین رو قرار شد یکی از همکاران تحریریه به خاطر خرید یک دستگاه سشوار ما را مهمان کرده و به جای بستنی به همهی همکاران سکهی طلا بدهد.
سیل در دوچرخه
با فرا رسیدن تابستان سیل عظیمی از نامههای نوجوان دوچرخهای ما را در خود فرو برد. این نامهها حاوی شعرها و داستانها و آثار درپیتی و غیردرپیتی میباشد که بچههای مردم با هزار امید و آرزو نوشتهاند، اما معلوم نیست چه بلایی سرشان بیاید.
رونویسیهای اختیاری
جوهر پرینتر دوچرخه تمام شد. به گزارش میز بغلی تمام شدن جوهر پرینتر هیچ ربطی به داستانهای بی سروته بخش ادبیات ندارد. قرار است تا خرید جوهر پرینتر هر کس مطالب را خودش از روی مانیتور رونویسی کند. این موضوع هیچ ربطی به از راه رسیدن تابستان ندارد.
بروبچس متشکریم
با از راه رسیدن تابستان، بروبچس نشستند تا برای سه ماه آیندهی نوجوانها فکری کنند و ویژهنامهای چیزی چاپ کنند. نتیجهی این فکرها البته فعلاً به جایی نرسیده و امید میرود تا پایان تابستان به جایی برسند. نوجوانهای محترم پیشاپیش از این ویژهنامهها تشکر کردهاند.
نیشخوان
در این بخش از کافه شما را دعوت میفرماییم به یک معجون جالب از ادبیات پیشین و پسین و مدرن که به آن «پیشا پسمدرن» میگویند.
گفتهاند به راهی دخترکی گذر همی کرد. مردکی بدید بنشسته بر کارتن لباسشویی، کاسهی گدایی به کف گرفته، با افتخار گدایی مینمود. دختر بود و خداوند اندر سینهی دختران، قلبی رئوف و مهربان جاسازی همی کرده است. دلش بر او بسوخت و به رحم آمد همی. پس، دست به کیف و کوله برد و اندرون کیف را کاوید و بهجز یک تراول پنجاه هزار تومانی هیچ ندید. پس رو به گدا کرد و گفت: «حیف! اسکناس خردک ندارم. این طرفها هم که عابر بانک یافت مینشود، وگرنه نیاز تو را برطرف مینمودم همی.»
مردک گدا نالهای کرد و گفت: «اشکالی ندارد دخترک. بیا و کارت بکش! چندی است دستگاه کارتخوان نصب نمودهام.»
دخترک هاجوواج مانده بود برجای و میخکوب شده بر زمین و چشمهایش از صورتش زده بیرون. لیکن لبخندی شاهانه چهرهی مردک گدا را مزین نموده بود.
«نیناش ناش»
تصویرگرىها: مهدى صادقى
نیشنهاد
خانم «کافه چینو» این ماه هم یک کتاب خوب طنز برایتان نیشنهاد دارد. فکر میکنم یکی از فامیلهایش در این کتاب نقشی اساسی دارد. پورسانت که میدانید چیست؟
یک، دو، سه، کارش درسته
نیشنهاد این ماه برای کتابهای خندهناک یک نیشنهاد چاق و چله است. یک نیشنهاد اساسی و خفن اندر خفن. کتابی که دستپخت یک نفر نیست، بلکه دستپخت تعداد زیادی از طنزنویسان کشورمان است. راستش چند سال پیش مرحوم «عمران صلاحی» مجموعه داستانهایی از طنزنویسان گردآوری کرد و نامش را گذاشت «طنزآوران امروز ایران». ظاهراً از این کتاب استقبال گرمی شد. معلوم است وقتی استقبال از چیزی گرم شد، ناشر به سراغ جلد بعدی آن چیز میرود. پس عمران صلاحی جلد دوم آن چیز را با عنوان «یک لب و هزار خنده» گردآوری کرد.
عمران زیاد عمر نکرد که جلد سوم آن چیز را که استقبالش گرم بود در بیاورد. در عوض رویا صدر این کار را انجام داد. او که خود از پژوهشگران و منتقدان عرصه طنز است کار دشوار این گردآوری را به خوبی انجام داده و نام کتابش را هم گذاشته: «یک، دو، سه طنز».
این کتاب دارای 52 داستان اثر کوتاه است. البته همهی آثار داستان نیستند و در میانشان یادداشت، نمایشنامه، کاریکلماتور و قالبهای دیگر هم دیده میشود. علاوه بر اینها خواننده با زندگینامهی کوتاه نویسندگان آشنا میشود. در کنار این زندگینامه کاریکاتورشان را هم میتوانی ببینی. این یکی هنر و دستپخت یاشار صلاحی است که با خطوطی ساده چهرهنگاری کرده است. حالا کاریکاتورها چقدر شبیه اصلشان شده یا نه، گردن یاشار است. در این کتاب برخی از چهرههای ادبیات امروز از جمله: حسین پناهی، رضا رفیع، فاضل ترکمن، پیمان هوشمندزاده، رضی هیرمندی، ابراهیم رها و دیگرانی حضور دارند که بردن نامشان یک ساعت و نیم وقت میبرد. تا یادمان نرفته این را هم بگوییم که کتاب مقدمهای هم دارد که برای آشنایی با روند کار نوشته شده است.
«یک، دو، سه طنز» 416 صفحه است و با قیمت 11500 تومان توسط انتشارات مروارید (66414046) منتشر شده است.
فالنیش
این کافهی ما یک فالگیر هم دارد که مشتریانمان را سرویس میدهد. شاید فالش تازه نباشد یا به موقع نباشد. ولی خب، اعتبارش خیلی بالاست.
متولدین شهریور دستهایشان را بیاورند جلو تا این قهوه را بریزیم کف دستشان و فوت کنیم و قیل کنیم و قال کنیم و کتاب باز کنیم و برایشان فال حافظ بگیریم. لابد میپرسید چرا شهریور؟ خب ما اینیم دیگه. دست پیش را میگیریم که پس نیفتیم. همیشه چند گام جلوتر از زمان حرکت مینماییم. همیشه هم درنوآوری پیشرو تشریف داریم. مثل همین فالنوش که ترکیبی از چند نوع فال است و فقط در کافه نیشگون یافت میشود.
حافظ در بارهی متولدین ماه شهریور فرموده:
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندراین کار دلِ خویش به دریا فکنم
ای که در شهریور متولد شدهای خجالت بکش! بلند شو از خانه بیرون شو و برو کنار دریا. وقتی فالت میگوید دریا ماندن شما در خشکی چه معنایی دارد؟ شما یک سفر دریایی در پیش داری. یعنی تا آخر تابستان، یا میروی دریا، یا دریاچه، یا رودخانه، به استخر هم تن بدهی بد نیست. بالأخره یک چیزی از دریا باید به تو بماسد. اگر هم اینها نشد برو یک قوطی ماهی تن بخر و بخور که یک نشانی از دریا توش هست.
اما مصرع اول شعر میگوید: دیده دریا کنم... باید برای اینکار دیده دریا کنی. یعنی باید پیش بابا و مامان اینقدر گریه و زاری و اشک ریزی و آبغورهگیری کنی که آنها راضی شوند و شما اندراین کار تنِ خویش به دریا فکنید.
توی لکههای قهوهی کف دست شما چیز عجیبی میبینم. پلک نزن، هیچی نگو! وای، شکل یک دایناسور اینجاست. دایناسور نشانهی خوشبختی است. احتمالاً یا یک دایناسور شما را میخورد یا شما خوراک یک دایناسور میشوید.
و اما ستارهی اقبال شما. ستارهی اقبال متولدین این ماه ورژن جدیدی از ستارهی «اندروید» است. و این یعنی اوج سعادت. یعنی اگر با معدل بالای 20 قبول شوید، والدین شما یک گوشی تمام تاچ با سیستم اندروید برای خودشان میخرند و گوشی زاقارت و درپیت خودشان را به شما میبخشند.
منتظر خبرهای غافلگیر کنندهی این ماه باش. به زودی با شخصی آشنا میشوی که متولد نیمهی دوم سال است ولی به حرفهایش اعتماد نکن. کلاً به متولدین هیچ ماهی از هیچ سالی اعتماد نکن. آن کس که دوستش داری از سفر میآید و برایت سوغاتی میآورد. اگر هم نیامد اشکال ندارد، صبر کن، بالأخره یک روزی میآید. مگر حافظ نگفته صبر به صحرا فکنم؟ ولی نیمهی اول تیرماه خبر خوشحال کنندهای میشنوی. شیرینی ما یادت نرود.
«گلِ نیش»